-
پاییز
یکشنبه 16 آذر 1393 09:50
و اما پاییز....... یک حقیقت مصلحتی ! برگ ها می دانند .... ، گرگ ها هم ! پاییز.... فصلی که گرگ ها مسابقه سقوط می دهند
-
بوی ترس
یکشنبه 16 آذر 1393 09:49
ماه ک کامل شد می آیم ... تا می توانی فرار کن ... ب دور ترین نقطه ..... اما گوسفند من پشت سرت بوی ترست را دنبال می کنم..... مرگت با دندانهای تیزم صورت خواهد گرفت..
-
ﻏﺮﻭﺭ ﮔﺮﮒ
دوشنبه 3 آذر 1393 17:41
ﮐﺴﯽ ﻏﺮﻭﺭ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﺮﺩ ... ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﺳﮕﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ... ﭘﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﻡ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ !..
-
زوزه های من
دوشنبه 3 آذر 1393 17:41
گرگ من پر خطر است بی پروا نیش هایم آرزو های بلندی دارد پرسه هایم در شب ها......... آنچه لرزه به تن جنگ جویان می انداخت زوزه هایم بود زوزه های من بود...
-
تنها راه
دوشنبه 3 آذر 1393 17:40
گرگ تنها راه است تنها مکان ، تنها خلوت گاه برای شکارچیان ناآرام هستی.... تسلایی برای تکثیر شدن جام زهر !؟ نه ! تسلایی برای شناگری در دریاچه ای از زهر برای من من که قطعنامه هایی با خدا دارم
-
اولین خون
دوشنبه 3 آذر 1393 17:40
گرگ فقط یک دوست دارد: عقل و سیاستش گرگ یک دشمن دارد: اعتمادش یک هدف دارد: دریدن و نابود کردن گرگ یک زخم دارد: شلاق سرنوشت بر قلبش یک دوا بر زخم هایش دارد: زوزه یک عشق دارد: جفتش گرگ یک نفرت دارد: خیانت یک افتخار دارد: اصالتش گرگ یک میراث دارد: شعله های آتش یک علاقه دارد: کشتن گرگ یک حرف دارد: صداقت گرگ یک غم دارد:...
-
نقاب
دوشنبه 3 آذر 1393 17:39
گرگ هم که باشی بهترین هارا هم اگر دریده باشی باز هم همیشه دنیا به کام نیست گاهی اوقات باید لبخند بزنی و پشت نقابت پنهان شوی تا شغالها نقطه ضعفت را نبینند...
-
ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای
دوشنبه 3 آذر 1393 17:38
و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای ﺩﯾﮕﺮ برایت شعر نمی خوانند و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای دنیا را برایت زهر می خواهند و تو ﭼﻮﻥ ﮔﺮﮒ ﺷﺪﻩ ای به ﭼشمانت مشکوکند می ﮔویند ﮔﺮﮒ است ﺩﯾﮕﺮ همیشه در فکر وحشی بازیهاش است می ﮔویند ﮔﺮﮒ است , نامرد است می ﮔویند ﮔﺮﮒ است بی شرف است می ﮔویند ﮔﺮﮒ است , ﮔﺮﮒ زاده است قطعا !! می ﮔویند ﮔﺮﮒ است نزدیکش نروید می ﮔویند...
-
اعتماد
دوشنبه 3 آذر 1393 17:37
هیچکس لیاقت اعتماد ندارد.. حتی چشمانم... آنها نیز به من دروغ می گویند.. تنها به دندانهایم اعتماد می کنم....
-
ﻫﻴــــــــــــــــﭻ
دوشنبه 3 آذر 1393 17:36
ﮔﺮﮒ " ﺭﺍ ﺑﺎﻛﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺭﻓﺘﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ، ﮔﺮﮒ ﻧﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﻭﻓﺎ، ﺗﻨﻬﺎﻳﻴﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﻣﻴﻼﺩﺵ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻧﺪﺍﻧﻬﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﻜﻪ ﺗﻜﻪ ﻛﺮﺩﻩ، ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ﻧﻪ ﺗﺮﺣﻢ، " ﮔﺮﮒ " ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﺑﺎﻛﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﺍﺯ ﻫﻴــــــــــــــــﭻ ...
-
مبارزه
دوشنبه 3 آذر 1393 17:36
مبارزه کردن یک چیزو به من یاد داد: درسته دشمن ها از من قویتر اند ولی بهتر ازمن نیستند...
-
تمومش کن!
دوشنبه 3 آذر 1393 17:35
مهم نیست کی هستی... چی هستی و کجا هستی... تنها چیزی که مهمه اینه که... تو یه شب برفی که ماه کامله و پشت ابرا... پیدات میکنم و نابودت می کنم... راهی برای فرار نداری... اگه از پنجه هام میترسی... بهتره خودت زودتر تمومش کنی!
-
تفاوت
دوشنبه 3 آذر 1393 17:34
فرق ما با بقیه میدونی چیه؟ ما تصمیماتمون رو وسط زمستون تو نوک قله میگریم... جایی که بقیه از ترس صداشون در نمیاد.
-
غرور
دوشنبه 3 آذر 1393 17:34
سلامتی اون گرگ تیر خورده ای که هیچ موقع از زخم ناله نمیکنه.... چون خوب میدونه اگه بناله کفتارها احساس غرور میکنن.....! زخمم خوب میشه .... بی ناله ..... اما .... میدرم .... تمام کفتارهایی را که سر شکستن غرورم ... شرط بستند .....
-
فرار
دوشنبه 3 آذر 1393 17:30
زمانی که قلبم را شکستی باید به فکر فرار می بودی.. نه الان که گوشه لانه سگان گیرت انداختم.. قلبم را برای سگی دریدی.. و اکنون نوبت من است.. گلویت را برای خیانت بدرم...
-
سرنوشت
دوشنبه 3 آذر 1393 17:29
امشب به مبارزه با سرنوشتم میروم.. سرنوشتی که همه زندگی من را نابود کرد.. برد و باخت برایم مهم نیست.. من چیزی برای از دست دادن ندارم.. آری من تنها بر علیه این جهان قیام کردم.. همه چیز برهم ریخت.. ولی هنوز آتش وجودم خاموش نشده.. پس من تا ابد ایستاده ام.. من هرگز نخواهم باخت.. این حس وجودم را شعله ور میکند.. آری این همان...
-
اسیر
دوشنبه 3 آذر 1393 17:28
گرگ را نمی توان اسیر کرد ... گرگ اسیر افکار دیوانه وار خویش است.. زوزه های آزادانه اش دلیل بر درد اسارت است....دوری کن .
-
خون
دوشنبه 3 آذر 1393 17:27
خون گوسفندان پاک بود برای به دام انداختنم خون شیرها را سمی کرده بودند احمق ها نمی دانستند خون شیرها را به خاک قول داده بودم...
-
امشب
دوشنبه 3 آذر 1393 17:26
امشب که زیر نور ماه باهم زوزه می کشیم امشب که در آغوش من به استقبال مرگ می روی امشب که پنجه های سردم بدنت را لمس می کند امشب که برای فریب من خود را به شکل گرگ دراورده ای امشب که در آغوشم به یاد دیگری زوزه می کشی امشب که حرف های عاشقانه ات بوی خون میدهند امشب که فهمیدی که نگاه یک گرگ دروغ نمی گوید پس به چشمانم نگاه کن...
-
انتخاب
دوشنبه 3 آذر 1393 17:26
گرگ می تونه بهترین دوستت باشه که باهاش آرامش رو تو تک تک سلولای بدنت حس کنی یا می تونه بدترین کابوست باشه که از ترس خوابت نبره اینکه کدوم یکی باشه رو تو انتخاب نمی کنی...
-
i stand alone
دوشنبه 3 آذر 1393 17:24
در جنگل من هوا سرد است... آهو ها با کفتارها می چرخند... روباه ها قصد فریبم را دارند... دیگر گرگی وجود ندارد... با وجود سختی ها و زخم های روی تنم... من هنوز گرگ مانده ام... با وجود اینکه آسمان را ابرهای تیره فرا گرفته... من هنوز به خورشید خیره می شوم... با وجود اینکه همه چیز بر علیه من است... ولی من هنوز بر فراز کوه با...
-
///
دوشنبه 3 آذر 1393 17:22
گاهی زمین نیاز به قهرمان ندارد.... نیاز به یک هیولا دارد.... افسانه ای متولد میشود، بی انتها و بی پایان... ققنوس از شرق به آسمان می آید... گرگ زمین را در می نوردد... عقاب قله ها را تسخیر میکند... خورشید از شرم می خوابد... زمین از ترس بر خود میلرزد و زمان باز می ایستد... دریا ها از درد مواج می شوند... آتشفشان ها از...
-
Hate Lord
دوشنبه 3 آذر 1393 17:20
من ارباب نفرتم ... من خدای خشمم ... هشدار داده بودم ... از چنگال تیزم بگریزی ... اکنون که گلویت دریده شده ... من مقصر نیستم...
-
میدرمت کفتار...
شنبه 25 مرداد 1393 10:35
کفتارها، گرگ تنهای بیابان را دریدند.... زنده باد نامردهای متحد....
-
شغال
شنبه 25 مرداد 1393 10:34
دلم می خواهد ... وحشیانه غرورت را پاره کنم! قلبت را در مشتم بگیرم و بفشارم . تا حال مرا لحظه ایی بفهمی...!
-
من گرگم...
شنبه 25 مرداد 1393 10:34
اطراف این جنگل شیری نیست، سرتاسر قلمرو ما را کفتارهایی گرفتهاند که منتظر لغزشی از برادری ما هستند، ما نمیلغزیم، آنکه میلغزد اصلاً گرگ نیست، ادای گرگها را در میآورد، به هر حال اطراف ما که شیری نیست، اگر هم بود باکی نیست؛ چون ما گرگ هستیم، با هــــــــم از هیچ نمیترسیم...
-
خطر
شنبه 25 مرداد 1393 10:33
اگر در قلمرو گرگ ها قدم میزنی باید بدانی بهای " طعمه " به جان خریدن " خطر " است وگرنه باید استخوان ها را لیس بزنی .....!!!
-
کفتار صفت
شنبه 25 مرداد 1393 10:32
گـــــــــرگ بودن هم لیاقت میخــــــــواهد آدمیان چون لاشخورانی شده اند که گوشت و پوست رفیق را میدرند و استخوان دور میریزند
-
نگاهم نکن
شنبه 25 مرداد 1393 10:32
خیره خیره نگاهم نکن چشم هایم دیگر سگ ندارد که آبِ دهانت هار هار برایش راه بیافتد گرگی درونش خفته است حواست جمع باشد!!! می دَرَد...!!
-
گرگ
شنبه 25 مرداد 1393 10:31
شب از نیمه گذشته بود گرگ در جنگل پرسه میزد سایه ای سیاه اورا تعقیب می کرد کفتاری منتظر فرصت بود تا اورا بدرد گرگ می دانست اما اهمیت نمی داد گرگ،جوان و بی تجربه بود کم کم به تاریک ترین نقطه ی جنگل رسیدند صدای جغدی از دور شنیده می شد جنگل پر از آواز مرگ بود گرگ کفتار را دید که لحظه به لحظه نزدیکتر می شد لحظه ای بعد...