از جدایی پاکوبی می کنند بهر این دل کار خوبی میکنند
سوز دل اتشش فریاد شد سر نوشتم بدتر از فرهاد شد
باتوام فرهاد شیرینت چه شد ارزوی پاک دیدنت چه شد
باز کوه بیستون در انتظار مرگ شیرین حیله دشمن تبار
هان ای مجنون چرا اینگونه ای بر خی از خواب گراننننننننن
قول داده ام،
هنگام شنیدن نامت بی خیال باشم!
از این قول درگذر!
چرا که با شنیدن نامت
صبر ایوب را کم دارم،
برای فریاد نزدن.....
خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
از تـ ُ چـهـ پنهــانـ
گــاهۓ برایـم آنقـدر خواستنـۓ مۓ شوۓ
کـ شـروع مۓ کنم
بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ
براۓ یکـ بار دیگـر رسیـدن
بـ بوۓ تنتــ ...
روح بیمار طبیعت را - می فهمی
در دیار خشک
در میان سایه های تیره - در زنجیر
مرگ را می بینی
گاه بی تابی
...گاه می خندی
عاشق باران که باشی
در اضطراب شب - به دنبال آغوش امنی می گردی
تا تن نازک تب زده ات را بسپاری به تنش
تا فراموش کنی
عاشق باران که باشی
منتظر می مانی
بر نگاه بی کلام پنجره - چشم می دوزی
شعر می خوانی
پا پیش گذاشتم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
خودم را قسمت میکنم
جوابم نکردی
من رفتـــــــــــم ...
و تو فقط گفتــــــــــی :
برو به ........... !
مدت هـــــــــاست که بی تابم
بی تاب بازگشت و کلام آخــــــــــر َت
راستــــــــــی ...
" به سلامت"
بود ...
یــــــــا
" به جهنــــــــــم "
خــــیــــــالـــــــ ت راحـــــــتــــ ...
شِـــــــکَـــــســــتِــــه هـــــــ آ نِـــــفــ ریـــــن هَــــم بُــــکُـــنـــنـــد...
گـــــــیـــــــ رآ نــــــیـــســـــتــــ ...
نِــــــــــفـــــریــــــــــن
تَــــــه دِلـــــ مـــیـــــ خوآهَـــد
دِلــــــ شِـــــ کَـســــتِــه هَــــــم کِــــــه سَـــروتَــــــــه نَــــــدارد!!
روزهــاے بـارونـے رو خیلے دوست دارَمـ
مَعلومـ نمـےشہ مُنتظر تـاکـسے هَستے یا آواره خیابـونـہـا
بُخار توے هَوا مـالِِ سَـرمـاست یا دود سیگـار
روے گـونہ اَت اَشکـہ یا دونہ هـاے بـارون
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم ...
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم...
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام، تا آرام جانی داشتم
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مساله هاست
آهنگ زنگ من روی موبایلت با بقیه فرق داشت "ولی آهنگ زنگت رو موبایلم مثل بقیه بود !!
تو به خاطر اینکه بفهمی منم و من به خاطر اینکه فکر کنم تویی...