گرگ

گرگ باش دشمن را بدر … در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش …

گرگ

گرگ باش دشمن را بدر … در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش …

اسیر/*-

گرگ را نمی توان اسیر کرد ...

گرگ اسیر افکار دیوانه وار خویش است‌..

زوزه های آزادانه اش دلیل بر درد اسارت است....دوری کن

خون/*/

خون گوسفندان پاک بود

برای به دام انداختنم خون شیرها را سمی کرده بودند

احمق ها نمی دانستند خون شیرها را به خاک قول داده بودم...

امشب*/*

امشب که زیر نور ماه باهم زوزه می کشیم
امشب که در آغوش من به استقبال مرگ می روی
امشب که پنجه های سردم بدنت را لمس می کند
امشب که برای فریب من خود را به شکل گرگ دراورده ای
امشب که در آغوشم به یاد دیگری زوزه می کشی
امشب که حرف های عاشقانه ات بوی خون میدهند
امشب که فهمیدی که نگاه یک گرگ دروغ نمی گوید
پس به چشمانم نگاه کن چه می بینی؟

انتخاب


گرگ می تونه بهترین دوستت باشه که باهاش آرامش رو تو تک تک سلولای بدنت حس کنی
یا می تونه بدترین کابوست باشه که از ترس خوابت نبره
اینکه کدوم یکی باشه رو تو انتخاب نمی کنی...

/*-

او رفت و نبض احساس خاموش شد
 او رفت و سرزمین پارس پر از غم شد
این زخم را زوزه نیز آرام نمی کند
آتش این درد را باران اشک نیز خاموش نمی کند
هر افسانه آخرش این چنین شد
آری قلبمان از رفتنش شعله ور شد... روحش شاد

در جنگل من هوا سرد است...
آهو ها با کفتارها می چرخند...
روباه ها قصد فریبم را دارند...
دیگر گرگی وجود ندارد...
با وجود سختی ها و زخم های روی تنم...
من هنوز گرگ مانده ام...
با وجود اینکه آسمان را ابرهای تیره فرا گرفته...
من هنوز به خورشید خیره می شوم...
با وجود اینکه همه چیز بر علیه من است...
ولی من هنوز بر فراز کوه با غرور زوزه می کشم...
ای سرنوشت من...
بدان که طوفان سختی هایت...
آتش وجودم را خاموش نخواهد کرد...
من تا آخر ایستاده ام...
گرگ تاریکی

-*/


گاهی زمین نیاز به قهرمان ندارد....
نیاز به یک هیولا دارد....
افسانه ای متولد میشود، بی انتها و بی پایان...
ققنوس از شرق به آسمان می آید...
گرگ زمین را در می نوردد...
عقاب قله ها را تسخیر میکند...
خورشید از شرم می خوابد...
زمین از ترس بر خود میلرزد و زمان باز می ایستد...
دریا ها از درد مواج می شوند...
آتشفشان ها از تنفر زوزه میکشند...
مادران برای نوزادان قصه های وحشت زمزمه می کنند...
گهواره از بیم تاریکی زجه میزند...
داستان داستان یک صاعقه است...
صاعقه ای خفته در ابرهای کینه...
صاعقه ای آماده انفجار...
ابر ها که بیایند، صاعقه هم میاید...
ققنوس می سوزد و از نو متولد میشود...
گرگ زمین و ماسوا را می درد...
و عقاب آسمان را به خروش در می آورد...
مینویسم برای ابرهای نفرت که آرامش را می آورند...
میمانم برای ابر ها...
ابر های کوبنده

گرگ

گرگ تنها شعله ی آتشی است
که با شدید ترین باران و طوفان
خاموش نخواهد شد
گرگ آرمان اعتقادی فراتر از درک هر آدمیست
گرگ بودن فقط دریدن و کشتن نیست
گرگ یک باور است
و یک احساس سرد و درهم شکسته ای است
که در بلندای قله کوه می توان نجوایش را شنید

داستان رستگاری

مادامی که نفس میکشم...
آسمان زوزه هایم را بخاطر دارد...
مادامی که هستم...
این کوه پنجه هایم را میشناسد...
و مادامی که راه میروم...زمین قدرتم را حس میکند...
این داستان یک گرگ است...
داستان آرمانی که آسمان را تسخیر کرد...
این داستان رستگاریست...رستگاری

//***

این زمینی که من در تاریکی هایش تنها قدم میزنم
دیگر شکسته شده...
همانند اینکه اعتقاداتت علیه خودت قیام کرده اند
همه ی جهان علیه من است...
آینده من نابود شده...
گذشته من نیز زیر پنجه هایم جان میدهد
همه چیز نابود شده ولی امروز ازان من است
و من هرگز او را نخواهم باخت
رستگاری در چشمان من است
من پیروز خواهم شد
این حس وجودم را شعله ور میکند
چون من یک گرگم

Night Wolf

به دشمنانم که از زخم خوردن من خوشحالند
بگویید آخرین روز های خود را جشن بگیرید
که با ماه کامل می آیم و فقط خون بجا می ماند
برای من کمین نکنید که با خواب شما می آیم
و با جانتان می روم
من تشنه ام برایم آب نگذارید
که تشنه خون و انتقامم

ذات

به کوچیکی نیست به نداشتن دندون نیست،
به دل و جرات و ذاته...
که رفیقم نداری پس به این عکسه نخند
با اینکه کوچیکه زوزه میکشه و فکر جونش هم نیست،تو چی؟
هم جونت و دوست داری هم جیبتو !!!!!!
پا بر جاست(گرگ شب)

چاله

با چشمان خسته از خروج تاریکی
با لبهایی که طعم خاک میدهد
با همین زوزه های خونینم
با همین خرده غم های گیر کرده لای دندانم
در همین مسیر نا هموار
پر از چاله...
به محاکمه خدایان می روم
چاله ها را با انسان پر می کنم......

من کیلومتر ها در این جنگل پر خطر دویدم
من سالیان سال خشمم را فرو بردم
من میروم بجایی که کسی دنبال من نباشد
اما وقتی زمانش برسد باز خواهم گشت
و چاله خشمم را از خون انسان ها لبریز خواهم کرد

سایه

یادت باشه باید از سایه من هم بترسی...
یه گرگ وحشی تر و سریع تر از سایه ی خودشه...