در من گرگی ست خسته از نبردهای پی در پی
خسته از زخم های کهنه و تازه
گوشه غاری تنها نشسته و می اندیشد...
که چگونه بدرد خرخره ها را
آهای سگهایی که برایم پارس می کنید
منتظرم باشید
زخم هایم که التیام یافت می آیم
و خرخره می درم
رحم در قلب من جایی ندارد
تنها با خونی شدن دندانهایم آرام می شوم...
زوزه هایم از درد نیست
به شما هشدار می دهم