به چشمهایم می نگری؟
آرامش عجیبی دارد نه؟
لبخندم را می بینی؟
بخند،لحظه مرگت فرارسیده
پشت این چهره آرام گرگی خفته
که تشنه نوشیدن خون تازه است
جلوتر بیا
با یه حرکت دریده میشی
و تازه میفهمی که من گرگم نه بره