آی مردم،آی حیوان ها
گرگ من تنهاست.
گرگ من مردانه میجنگد
گرگ من وقت شکارش
گوسپندی را غمین از تکه های جسم معشوقش نمیذارد
گرگ من حزن حجیم گله را در وقت فوت طعمه های کوچک و تنها
میفهمد*
گرگ من گرگ است
نه چون سگها
این مطیعها؛پست ها
این ناجوانمردها
پوزه ی خود را برای تکه های استخوانی مفت از دست یک انسان؛
این حریص لعنتی،این بدترین حیوان
برده وارانه به روی خاک نمیمالد
گرگ من قلاده بر گردن نمیگیرد
گرگ من گرگست
زوزه هایش رنج وعصیان است.
با سری افراشته،مغرور
برفراز صخره های قله کوهی دور
گرگ من مردانه میغرّد.
زوزه های گرگ من از سر تنهایی و دردست.
زوزه هایش حرص و کینه؛جوع و نفرت،
از سر ناسازگاری با جهان ناجوانمردست.
گرگ من نه از سر هاری
نه از روی عطش یاشهوت و زاری
نعره هایش را حرام لذت ترساندن هر کوچک و خواری نمیسازد.
شانه های گرگ من زخمست
شانه های گرگ من از طعنه و تهمت
زیر بار کینه و نفرت
شانه های گرگ من خون ست.
چشمهای گرگ من کورست
چشمهای گرگ من از دیدن افتخار ات حقیر شیر و ببر و روبه و سگها ابا دارد.
گرگ من را همتراز شر و پست و خائن و درّنده ها کردن؛"چرا"دارد.
طعمه ی تک،پاره کردن از جوانمردیست؟
سر به زیر تازیانه بردن و پستی؛وفاداریست؟
گرگ من گرگست به دور از ترس تهمتها
به دور ازغصه ی مطرودی وحشی
به زیر این نقاب تیره ی "گرگ"ی.
گرگ من گرگ است
انسان نیست.حیوان نیست.
گرگ من گرگ است و این مردانه گرگ بودن
آزادیــــست...